کد مطلب:315014 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:177

زن مسیحی از سرزمین روسیه دوازده گوسفند نذر حضرت عباس می نماید
جناب مستطاب حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج سید علی فاضلی (مدرس) اهل بلخاب اففانستان سیزده كرامت از حضرت ابوالفضل العباس قمر بنی هاشم (علیه السلام) به دفتر انتشارات مكتب الحسین فرستادند. از زحمات ایشان تشكر و سپاسگذاری می شود.

1- در سال 1331 مرحوم والد (عارف بالله، حضرت آیة الله آقای حاجی دهنه بلخابی قدس سره) به همراه جمعی از شاگردان به كربلا مشرف شدند. حقیر نیز در سن دوازده سالگی به همراه ایشان بودم. در مراجعت برای زیارت، یك ماه در مشهد مقدس توقف نمودیم. ابوی و شاگردان، مقداری پارچه عبایی خریدند و به دنبال خیاط متدین بودند تا برایشان بدوزد. با شیخ پیرمردی به نام آقای توحیدی كه در فلكه دور حرم مغازه داشت، آشنا شدند. و دوخت عبا را به وی محول نمودند. ایشان چند سالی را نماینده آیة الله اصفهانی بوده است. از آنجایی كه انسان متدینی بود و در كارش مهارت تام داشت، سرش شلوغ بود لذا دوخت لباس ها به طول انجامید. ایام معطلی، مرحوم ابوی چند بار به مغازه اش رفته بود. آقای توحیدی شیفته ابوی شده بودند و ایشان را بسیار تحویل می گرفت و پذیرایی می نمود. در ضمن داستان های شیرینی را نقل می نمود. از جمله ایشان می فرمود:



[ صفحه 595]



تاجری از سوی روس ها نصرانی اطراف مشهد به نزدم آمد و گفت: در فلان روستا، كار خیاطی خوبی برایتان سراغ دارم، به شرطی كه خوراك چند روزه خود و شاگردان را بردارید و با وسائل هر چه زودتر حركت كنید. البته باید پارچه ها را به سبك لباس خودشان بدوزید. به همراه شاگردان و لوازم مورد نیاز راهی آن روستا شدیم. وقتی به آن جا رسیدیم و خود را معرفی نمودیم، ما را تحویل گرفتند و جایی را در اختیارمان گذاشتند. مشغول كار شدیم. دوخت لباس ها تا یك هفته به طول انجامید. در هنگام تسویه حساب، پیرزنی به نزدم آمد و گفت: «دوازده گوسفند نذر اباالفضل نموده ام» با تعجب به او گفتم: شما هم حضرت اباالفضل (علیه السلام) را می شناسید؟ گفت: ما هم می شناسیم و بارها باب الحوائجی اش را تجربه كرده ایم! در گرفتاری ها برایش گوسفند نذر نموده و از بلا و مشكلات نجات یافته ایم. در حال حاضر در سرزمین های روسیه جنگ است. پسر جوانم به آن جا رفته؛ این دوازده گوسفند را نذر حضرت ابوالفضل (علیه السلام) نموده ام تا پسرم كشته نشود و سالم باز گردد. آقای توحیدی می گوید: آن حضرت در راه دین اسلام به شهادت رسیده، چرا مسلمان نمی شوی؟ پیرزن مسیحی پاسخ می دهد: توبه مسلمان شدن من كاری نداشته باش. این گوسفندها را به مشهد ببر و در میان مسلمانان تقسیم كن. آقای توحیدی، می گوید: گوسفندها را به مشهد آوردم و در میان زوار و طلاب حوزه های علمیه تقسیم كردیم وقتی كفار از در خانه قمر بنی هاشم حاجت بگیرند. دوستان هم اگر از روی حقیقت دست به دامان پربركت و فیاض آن حضرت بزنند، به طریق اولی، حاجت روا می شوند.

گر گدا كاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟



[ صفحه 596]